هرگز فکر نمی کردم این را بپذیرم.
اما همانطور که گفته می شود: “فقط احمق ها و مرده ها نظر خود را تغییر نمی دهند.”
من نه مرده ام، نه احمقی (حداقل، امیدوارم. اما صبر کنید تا سرگرمی عجیب من را در زیر بخوانید…)
ببینید، من به عنوان یک تولید کننده محتوا و بازاریاب، همیشه به دنبال راه های هوشمندانه ای برای کسب درآمد از کارم بوده ام.
اما من اشتباه می کردم. و نه ذره ای
و این داستان در مورد این است که چگونه صفحات فرود زشت (و غیر پاسخگو) دلایل یکی از بزرگترین لحظات آها من در دهه گذشته بودند.
هیچ کس نمی خواهد کارهای احمقانه انجام دهد. و به خصوص نه ما، به عنوان بازاریابان آنلاین هوشمند.
ما فکر میکنیم به لطف ابرقدرتهای ابزارهای فانتزی که از آن استفاده میکنیم، ابرانسانهایی هستیم که دارای منیت هستند.
در نتیجه، ما هر چیزی را که می توانیم دنبال می کنیم. ما سعی می کنیم بیشترین بهره را از سرنخ هایمان ببریم.
ما همیشه به دنبال بهترین قیف ها هستیم.
ما همیشه به دنبال تم هایی با بالاترین تبدیل هستیم.
ما همیشه به دنبال بهترین رنگ دکمه ها هستیم.
من شما را سرزنش نمی کنم. (من نیز بخشی از این گروه بازاریابی هوشمند بودم.)
من تمام نکات جامع و آگاه به فناوری را که سایر اساتید آموزش می دادند به کار بردم. من آن را به عنوان انجیل بازاریابی در نظر گرفتم.
نتایجی که گرفتم مضحک بود.
اگر لازم باشد ۱۰ ساعت را صرف سازماندهی مجدد قیف و ویدئوهای تست تقسیمی خود در مقابل متن با گوش دادن به هارد متال کنم تا ادامه بدهم، افزایش 3.41 درصدی n فروش یا نرخ باز کردن چه فایده ای دارد؟
مزخرف.
اما بهعنوان یک کارآفرین خوب و بزرگشده، گوروها را سرزنش نکردم. هیچ کس را جز خودم مقصر نمی دانستم.
سپس حقیقت آزاردهنده آمد:
متوجه شدم که وقتی با توجه کمتر به زنگها و سوتها، پیشنهادات جدیدی ارائه دادم، گاهی اوقات میدیدم بهتر نتایج.
پس اینجا چه خبر بود؟
از یک طرف، من گرفتار سیستم پیچیده ای شدم که قرار بود سوزن را حرکت دهد.
اما از طرف دیگر، زمانی که کمتر به آن اهمیت میدادم، نرخ تبدیل بهتری در صفحات فرود و پیشنهادات دریافت کردم.
زود فهمیدم…
برخی افراد نتفلیکس را تماشا می کنند. من دوست دارم تبلیغات را تماشا کنم.
در واقع، من همیشه دوست دارم نحوه انجام کارها را توسط دیگران تحلیل و مهندسی معکوس کنم.
در اشتیاق پاتولوژیک خود به تماشای تبلیغات، به طور تصادفی با تبلیغاتی برخورد کردم که آن را درهم میکوبیدند… با صفحات فرود زشت.
این چیزی است که خودم یاد دادم:
“مرد، سخت است که این صفحه فرود را زشت تر از آنچه که هست کرد… اما به هر حال اجازه دهید در آن شرکت کنم زیرا ایده پشت آن بسیار جذاب به نظر می رسد.”
آیا باید از یک دکمه نارنجی، زرد یا بنفش برای فراخوانی خود استفاده کنید؟
شاید این یکی از سوالاتی باشد که در مورد بهینه سازی صفحات فرود پرسیده می شود.
اما حدس بزنید چیست؟ حقیقت این است که هیچ کس اهمیت نمی دهد.
مگر اینکه دکمه سفیدی را روی یک صفحه سفید با متن سفید قرار دهید، ساعت ها صرف آزمایش تقسیم این نقطه داده ممکن است اتلاف وقت باشد.
اگر نگرانی در مورد رنگ دکمه های ما راه دیگری برای پنهان شدن از انجام کار واقعی باشد، چه؟
اگر فقط 80 درصد از کارها فقط 20 درصد (یا کمتر) نتیجه را به همراه داشته باشند، چه؟
بزار این را از شما بپرسم:
آیا جادوی بازاریابی با رنگ ها اتفاق می افتد یا با روانشناسی؟
شرط می بندم که شما شروع به فهمیدن اینکه کجا می خواهم بروم.
جادو در بازاریابی زمانی اتفاق می افتد که مردم با آنچه شما می گویید طنین انداز شوند.
به عبارت دیگر، همه چیز در مورد ایده ای است که می خواهید منتقل کنید.
جمله آخر را دوباره بخوانید. (احتمالاً ارزش اونس طلای او را دارد.)
در زمانی که همه چیز در حال شلوغ شدن است، که اطلاعات بیش از حد ظرفیتهای شناختی ما را اشباع میکند، چه میشد اگر بتوانیم به اصول اولیه بازگردیم؟
اگر می خواهیم بر زندگی مردم تأثیر بگذاریم، باید به آنها نشان دهیم که به آنها اهمیت می دهیم و آنها را درک می کنیم.
آشنا به نظر می رسد؟ بله همدلی خوبه یک “ترفند” بازاریابی که هزاران سال است که وجود داشته است.
همدلی تغییر رنگ دکمه شما نیست. این در مورد ارتباطات عاطفی است.
همدلی در مورد زمان بارگذاری سریعتر نیست. این در مورد درک آنچه مخاطب شما می خواهد و آن را در چیزی مطلوب قرار می دهد.
به عبارت دیگر، همه چیز در مورد ایده بزرگ شماست.
یک ایده بزرگ ایده ای است که در بازار شما طنین انداز شود.
این خواسته مشتری شما را در یک راه حل برجسته پیچیده می کند.
یک ایده بزرگ چیزی به قدری جذاب و قدرتمند است که به بخشی از مغز شما ضربه می زند. در نتیجه، مشتری بالقوه شما چیزهایی مانند:
“این دقیقا همان چیزی است که من به دنبال آن بودم. “
“این شخص مرا درک می کند.”
این همان چیزی بود که من فکر می کردم اما نتوانستم آن را بیان کنم.
“این منطقی است.”
به همین دلیل است که تمرکز بر ایدههای بزرگ بسیار قدرتمندتر از تغییر رنگ دکمه تماس به اقدام از سبز به زرد یا از زرد به نارنجی است.
تمرکز بر ایده های بزرگ، تمرکز بر 20 درصدی است که باعث 80 درصد نتایج می شود.
همانطور که کپی رایترهای قدیمی خوب می گویند:
«نسخه خوب نمی تواند پیشنهاد بد را برطرف کند. اما یک پیشنهاد خوب می تواند کپی بد را برطرف کند.
چیزی که با این ایده ها مطرح می شود این است روی حیله و تزویر بخش
و بیشتر اوقات، در حالی که به صفحه کامپیوتر چسبیده اید، نمی توانید آنها را بیابید.
برای آن، شما باید خلاق باشید.
شما باید – همانطور که می گویند – خارج از چارچوب فکر کنید.
شما باید به چیزی برسید که رقبای شما به آن نرسیده اند. و باید به گونه ای آن را ارائه دهید و این ایده را با خواسته های بازار هدف خود مرتبط کنید.
یافتن ایده هایی که با بازار شما طنین انداز می شود، جوهر همه بازاریابی خوب است.
در اینجا چیزی است که تبلیغ کننده افسانه ای دیوید اوگیلوی در این مورد می گوید:
“ایده های بزرگ.
مگر اینکه تبلیغات شما بر اساس یک ایده بزرگ ساخته شده باشد، مانند یک کشتی در شب خواهد گذشت.
یک ایده بزرگ می خواهد تا مصرف کننده را از بی تفاوتی اش بیرون بیاورد – کاری کند که متوجه تبلیغات شما شود، آن را به خاطر بسپارد و اقدامی انجام دهد.
ایده های بزرگ تفاوت بین مورد توجه قرار گرفتن و بی تفاوتی هستند.
بازاریابی به معنای فشار دادن بیشتر یا بلندتر فریاد زدن نیست. این در مورد اتصال نقاط بین میل و راه حل است.
اما هشدار دهید:
این فرآیند خلاقانه شامل ضایعات است. این بدان معناست که در 100 ایده ای که قرار است بیرون بیاورید، احتمالاً 99 ایده شکست خواهند خورد.
اما شما برای بازنده های 99 کار نمی کنید. اما برای برنده 1.
این واقعیت را بپذیرید که بیشتر ایده هایی که قرار است داشته باشید با بازار شما همخوانی ندارند.
این فقط بخشی از بازی است.
این به این معنی نیست که شما مکیده اید.
این به این معنی نیست که شما ایده های کمی دارید.
این فقط طبیعت جانور است.
همیشه به یاد داشته باشید: شما فقط یک ایده با موفقیت بعدی خود فاصله دارید.
این محتوا توسط تیم رسانه و تبلیغات بی ریل تهیه شده است.
منبع